نور دیده

یک پست کمی طولانی

خیلی وقتها مطالبی هست که دلم می خواهد در مورد آنها صحبت کنم و یا بنویسم. اما نوشتن و صحبت کردن از خیلی موضوعات آن هم به صورت مستدل و زیبا و یا حتی خیلی ساده، آن قدرها هم کار راحت و آسانی نیست. برای همین وقتی، به مطلبی می رسم که کسی به زیبایی در مورد آن صحبت کرده، در عین غبطه (و یا شاید حسادت) کلی دلم آرام می شود و نفس راحتی می کشم (مثل وقتی که بیماری خطرناک مادرانه را خواندم). من، خودم را آدم کتابخوانی نمی دانم. اما در کتاب خواندن به آرامشی می رسم که همیشه، حتی وقتی درگیری های ذهنی متنوعی دارم خواندن چند سطر انگار دنیایم را زیر و رو می کند (و حالا بعد از چندین سال زندگی مشترک، آقای همسر هم می داند که نمی تواند حریف این کتاب خواندن های بو...
7 فروردين 1392

آب و هوا

امروز به وبلاگ ابزار نمایش وضعیت آب و هوا را اضافه کردم. نه اینکه خیلی برایم مهم باشد که امروز آفتابی است یا ابری. فقط برای اینکه یادم یاشد و یادت باشد که باید روز ابری باشد و همین طور روز آفتابی. هر کدام که نباشند دنیا چیزی کم دارد.
24 دی 1391

بارداری

قبلاً فکر می کردم 9 ماه بارداری خیلی زیاد است. اما حالا فکر می کنم مثل پریدن از روی یک دره می ماند، خوب که خیز برداری راحت تر می پری!
19 دی 1391

زندگی از نوع جدید

همه می‌گفتند روزهای سختت شروع خواهد شد. نه این که خسته نباشم نه اینکه تمام استخوانهایم درد نکند نه اینکه حالت ...( به قول خودم تحمل) نداشته باشم. نه اینکه دلم نخواهد تمام روز را بخوابم ... اما بازهم خدا را شکر هنوز سرحالم. هنوز هم سرکار می روم، کسی هم از این راز کوچک خبر ندارد. روزهای سخت اما شیرین... خدایا شکرت.   دوشنبه 27 آذر 91
12 دی 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نور دیده می باشد