نور دیده

تنهایی

1391/11/7 15:29
نویسنده : مریم
162 بازدید
اشتراک گذاری

مادر، بعضی وقتها خیلی برایت می ترسم. زندگی کردن راه و رسم عجیبی است. همرنگ جماعت که بشوی دلت می‌گیرد به اندازه تمام دنیا. آخر خودت که می‌دانی چه چیزی درست است و چه چیزی غلط. چه چیزی خوب است و چه چیزی بد. خودت را به «نفهمیدن» هم که بزنی، عذاب می‌کشی. راستش را بخواهی، اصلاً «فهمیدن» یک خیابان یک طرفه است. وقتی «فهمیدی» دیگر نمی‌توانی خودت را به «نفهمیدن» بزنی.

همرنگ جماعت هم که نشوی، سقف کوتاه و تو تنها می‌شوی. حالا بماند که چه چیزهایی هم ممکن است پشت سرت بگویند....

نمی دانم کدام بهتر است مادر، اما از من که اولی برنیامد. امیدوارم از تو هم برنیاید...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نور دیده می باشد